از شمارۀ

ابدیتی مثل انتظار

نورنگاریiconنورنگاریicon

ماندگاریم در کیسه‌های کار و کلنگِ کارگران

نویسنده: حانیه عامل

زمان مطالعه:2 دقیقه

ماندگاریم در کیسه‌های کار و کلنگِ کارگران

ماندگاریم در کیسه‌های کار و کلنگِ کارگران

هر شب به خانه می‌آیم. درِ خانه‌‌ را می‌گشایم و پنجره‌ها را رو به سیاهیِ شب باز می‌کنم. پرده‌ها را پس می‌زنم. صدای چک‌چک آبدان و قطره‌‌های آبی که هر پانزده ثانیه با شدت به کف سینک می‌خورند با هم یکی شده. شب قیرگون است مانند تمام شب‌های دیگر و مانند صبحی که هر روز در انتظار به پایان می‌رسد. انتظار؛ گم‌گشتگی سرد و سراب‌واری که خیلی زود ناقوسِ آوارگی و گرسنگی را در گوشم می‌نوازد.

 

هر شب به خانه می‌آیم و سکوت سفره مرا به این فکر می‌اندازد که «انتظارم از من چه ساخت؟» عربده‌ی زخمی در انگشت کوچک پا؟ سرفه‌ی خشک و دردناکی در گلو؟ یا بریدگی‌ای عمیق در کف دو دستم؟ یا شاید هم یک چُرت شکننده به زیر برگ‌های درخت توت در حاشیه‌ی تقاطعی که ماشین‌هایش با سرعتی کرکننده از کنارم رد می‌شوند اما نمی‌توانند مرا از جریان‌ ضخیم بلندی‌های درماندگی و رنجم جدا کنند. در پنجره را باز می‌کنم. بوی پچ‌پچ پدرم می‌آید و مادری که صدای خنده‌های کودکی‌ام را به انبوه خاطرات فراموش‌شده کوک می‌زند. مادرم که سفره‌ای می‌چیند و پدری که از انتظارش نانی به دستم می‌دهد. پنجره را باز می‌کنم و شب قیرگون است. انتظارم از من چه می‌سازد؟ سفره‌ای پر از سکوت شاید، اگر غم نان بگذارد. پنجره را می‌بندم، بی‌انتظار هیچ پاسخی از صبح و برآمدنِ آفتاب و بر افتادنش؛ چرا‌که ما ماندگاریم در زخم‌ها، کیسه‌های کار و سفرهای ساکت‌مان.

 

حانیه عامل
حانیه عامل

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.